تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
ابزار بتادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
خدمات سئو سایت
چاپ ساک دستی پارچه ای
چاپخانه قزوین
استارتاپ
آموزش خلبانی
طراحی سایت در قزوین
چاپ ماهان
چاشنی باکس
کرگیری
کرگیر
هلدینگ احمدخانی قم
زبان انگلیسی
https://avalpack.com
سئو سایت و طراحی سایت پزشکی
خرید آجیل
همکاری در فروش
دانلود سریال
لوله‌ پلی‌ اتیلن

ديوان شعر اهل بيت ع - حضرت علي اكبر ع

شعر شهادت حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

عالمی تیره شده در نظرم بابا جان

کس نداند که چه آمد به سرم بابا جان

رفتی و دشمنت انگار که فهمید تویی

زخم کاری به روی جگرم بابا جان

لب اگر وا نکنی من ز غمت می میرم

جمله ای حرف بزن ای ثمرم بابا جان

جگرم سوخت ز مرگت به خداوند قسم

قسمت این بود بسوزد جگرم بابا جان

پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم

چشم وا کن به رویم من پدرم بابا جان

اگر امروز شدی تشنه بدان مثل شما

تشنه کامند همه اهل حرم بابا جان

لب تو منتظر قطره ی آبی بود و

اشک غم ریخت ز چشمان ترم بابا جان

من که خود خضر رهم بر سر تو پیر شدم

جان زینب ز تو من تشنه ترم بابا جان

هر طرف می نگرم تکه ای از جسم تو را

بینم و داد زنم ای جگرم بابا جان

اصغر چرمی


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/8/19 - 16:31 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

 

صَلَّي اللهُ عَليكَ يا أَبا الحَسَنِ 


بِأَبي أَنتَ وَ أُمي أَتيتُكَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمّا جَنَيتُ عَلي نَفسي وَ احتَطَبتُ عَلي ظَهري 

  أَسأَل اللهَ وَ وَليي أَن يجعَلَ حَظّي مِن زِيارَتِكَ عِتقَ رَقبَتي مِنَ النّارِ

اي فرزند رسول خدا و اي فرزند جانشين رسول خدا و اي فرزند دختر رسول خدا، سلام 

 بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو باد، هر دم كه خورشيد طلوع و غروب كند. سلام بر تو  

 و رحمت و بركات خدا بر تو باد  

 

اي اذان گوي شبستان حسين

بهترين قاريِّ قرآن حسين

تو تجلّاي جلال احمدي

نور رويت ماه تابان حسين

ماهِ ليلائيِّ ثارالّلهي و

روشن از نورت همه جان حسين

ثانيِ پيغمبر اكرم تويي

غرق سيماي تو چشمان حسين

چشم مادر مَحوِ رويِ چون مَهِ

يوسف زيباي كنعان حسين

نايب حيدر تويي در كربلا

اي دليلِ چشم گريان حسين

خَلقاً و خُلقاً رسول اكرمي

محو رويت چشم حيران حسين 

در مدينه آمده بوي خوشِ

ياس زيباي گلستان حسين

كي شود آيا نصيبم كربلا

كنج آن شش گوشه مهمان حسين

اصغر چرمي


 
برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/29 - 10:55 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

باید برای طور کلیمی درست کرد

سجاده ای گرفت و حریمی درست کرد

باید برای مقدمی از بال جبرئیل

یک گوشه ای نشست و گلیمی درست کرد

باید در ازدحام گدا و کمی جا

جائی برای مرد کریمی درست کرد

باید قسم به نور دو عین حسین داد

تا از خدا، خدای رحیمی درست کرد

باید دل حسین هوای نبی کند

شاید دوباره خُلق عظیمی درست کرد

مجنون شهر بودم و لیلا نداشتم

اکبر اگر نبود من آقا نداشتم

یک فرصتی کنار بزن این نقاب را

بیچاره کن به صبحدمی آفتاب را

امشب خودی نشان بده تا سجده ات کنم

از من مگیر فرصت این انتخاب را

نور جبین نیمه شب در تهجّدت

در هم شکست کوکبه ی ماهتاب را

آباد باد خانه ات ای زلف پر گره!

من از تو دارم این دل خانه خراب را

دستار را ببند و کنارم قدم بزن

شاید کمی نظاره کنم بوتراب را

×××

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی

خورشید بود جلوه طوری که داشتی

هر شب نصیب سفره شهر مدینه شد

در کنج خانه نان تنوری که داشتی

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی

در بندگی گذشت حضوری که داشتی

ای سر به زیر و از همگان سربلندتر

عین تواضع است غروری که داشتی

خُلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود

در کوچه های شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب توست که خورشیدمان شده!

یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟

مردی رسیده تا که پر از دلبرش کنند

مانند خاک آمده تا که زَرش کنند

دینی نداشت اصل و نسب نیز هم نداشت

آخر چگونه در بزند باورش کنند

او خواب دیده بود مسلمان شده همین

او آمده مدینه مسلمان ترش کنند

در خانه حسین اگر اکبری نبود

امکان نداشت زائر پیغمبرش کنند

پیغمبر و زیارت او را بهانه کرد

تا که اسیر زلف علی اکبرش کنند

آن عده ای خوش اند که حیران تو شدند

مُسلم اگر شدند مسلمان تو شدند

چشمان تو همین که نهان می شود علی

عمّه برای تو نگران می شود علی

تو رفته ای و زائر رویت شدن فقط

با دیدن امام زمان می شود علی

دنیای ما اگر به جمال تو رو کند

هر روز سال روز جوان می شود علی

بی اختیار یاد صدای تو می کنم

هر لحظه ای که وقت اذان می شود علی

روزی سه بار پشت بلندای ماذنه

آقائی تو اشهد ما می شود علی

ما کیستیم تازه مسلمان حنجرت

الله اکبر از تو، از الله اکبرت

هنگام رو به رو شدنِ کارزار شد

کار تمام لشگریان با تو زار شد

وقتی رکاب رزم تو آماده می شود

باید برای مقدم تو خاکسار شد

نامت علی ست، شان تو شمشیر ساده نیست

باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

حیدر شدی و ضجّه لشگر بلند شد

این چه مصیبتی ست که کوفه دچار شد

از میمنه گرفتی و تا پشت میسره

یک لشگری قدم به قدم تار و مار شد

فرزند لافتی که به جز این نمی شود

شاگرد مجتبی که به جز این نمی شود

چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری ست

روی سپید و خال سیاهت پیمبری ست

گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو

لحظه به لحظه گاه به گاهت پیمبری ست

ابروی تو کشنده و زلفت کشنده تر

جانم فدای تو که سپاهت پیمبری ست

باید دوید پشت سر ردّ پای تو

یعنی تویی همیشه که راهت پیمبری ست

نامت علی ست جلوه رویت محمدی ست

نامت علی ست طرز نگاهت پیمبری ست

تو صاحب جلال علی و پیمبری

آئینه جمال علی و پیمبری

ای آفتاب روشن شب های کربلا

پیغمبر دوباره صحرای کربلا

ای از تمام آدمیان برگزیده تر

نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد

گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

آب فرات و علقمه و گنبد حسین

یا تل زینبیّه و هر جای کربلا...

...هر چند دیدنی ست ولی دیدنی تر است

پایین پای مرقد آقای کربلا

نزدیک تر به محضر آقاست جای تو

پایین پایی و همه پایین پای تو

حالا که می روی جگرم را نگاه کن

این چشم های محتضرم را نگاه کن

در این لباس ها چقدر دیدنی شدی

زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو

افتادگی بال و پرم را نگاه کن

باور نمی کنی که علی پیرتر شدم

پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

اصلاً بیا به جای تمنّای جرعه ای

شرمندگی چشم ترم را نگاه کن

بعد از تو فصل فصل دلم بی بهار شد

بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد

استادلطيفيان


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/29 - 09:57 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

این روزها مجنونتر از دیروزهایم

دنبال لیلای نگاهی بی صدایم

گاهی سراغ بال های خود میایم

انگار آبی تر شده رنگ دعایم

اعجاز زمزم شستشو کرده دلم را

یعنی که چشمت زیر و رو کرده دلم را

ای در نگاهت از خدا صدها نشانه

خانه به دوشت لاله ها خانه به خانه

وقتی که بابایت غزل، مادر ترانه

یعنی تویی زیبا تو هستی عاشقانه

آه ای شکوه عاشقی چشم زلالت

خون تمام عاشقان بادا حلالت

مسجد بیا تا که محمّد را ببینند

مردم دوباره روح اشهد را ببینند

تا عابد و معبود و معبد را ببینند

حنّانه ها این قامت و قد را ببینند

رو برنگردان ورنه این مردم بمیرند

الله اکبر را بگو تا جان بگیرند

هر شب که دستان شما بالا می آید

خورشید در قلب سحر، گویا می آید

عطر مناجات شب زهرا می آید

نام همه همسایه ها اینجا می آید

آقا که تو باشی فراموشی ندارد

شمع در این خانه خاموشی ندارد

نذر تو کردم این پر خاکستری را

قلبی که داری با اشاره می بری را

اشکی که حالا آمد و آن دیگری را

این دست های خالی پشت دری را

آری، نداری بهترین عذر و بهانه است

در غیبت بابا پسر آقای خانه است

دلداده ی نام تو احساسش جوانی است

با همت چشم تو دور از ناتوانی است

در انتظار معجزات ناگهانی است

روی زمین هم باشد اما آسمانی است

اصلاً علیِ اکبری ها مثل آبند

از جنس شیرین دعایی مستجابند

زیباترین آئینه از روز ازل تو

آقای آقازاده های بی بدل تو

یعنی کریم بن کریم این محل تو

شمشیر زن مثل علی ضرب المثل تو

بر هم بزن تاریکی خنّاس ها را

از ریشه بِکَن این خدا نشناس ها را

رعدی بزن تا زیر پایت سر بریزد

از وحشتت با این رجزها پر بریزد

هرکس که دارد کینه ی حیدر بریزد

تیغی بچرخان زَهره ی کافر بریزد

یک تپه کشته مانده بی چون و چرایی

وقتی که تو از میسره بیرون می آیی

من مطمئنم پای تو سوزد جگرها

دیگر نمی آید صدایی از پدرها

ویران شود پشت سرت قلب قمرها

تو می روی و وای بر این نوحه گرها

من مطمئنم بی تو این دل دل نمی شد

کِشتیِ صبرم راهی ساحل نمی شد

بال و پر روح الامین پیراهن تو

خون تمام عاشقی ها گردن تو

دست خیام کربلا بر دامن تو

بابا بمیرد ای پسر با رفتن تو

شمشیرها گل بوسه از روی تو چیدند

تصویر پاره پاره ای از تو کشیدند

تا آسمان ها می روی پیغمبرانه

از من گرفتی از لب من یک بهانه

ترسیده ام بگذارمت بر روی شانه

می چینمت روی عبایم دانه دانه

این شعر هم بی گریه تا پایان نیاید

اصلاً به چشم ما سر و سامان نیاید

عليرضالك


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/29 - 09:56 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

دل می رود به دل شدگان اقتدا کند

 شاید کسی بیاید و او را سوا کند

از آیه های حمد مدد می شود گرفت

 باید وسیله ای گره ی بسته وا کند

من خاک زاده ام و نشسته ام که یک نفر

 این خاک تیره را به نظر کیمیا کند

تا زیر دست و پای گدایان دلم شکست

 دستی بلند شد که دلم را دعا کند

جمعیتی است پشت در خانه ی حسین

 یعنی کریم آمده فکر گدا کند

امروز اولین پسرش را حسین دید

 پس می رود عقیقه ی او را ادا کند

در آسمان شب زده مهتاب را ببین

 ارباب زاده نه خود ارباب را ببین

عشق است مرغ عشق هوای علی شدن

 مجنون شدن اسیر به پای علی شدن

ماه حسین جان به فدای رسیدنت

این شغل ماست، شغل فدای علی شدن

چشم علی به چشم تو بی خود گره نخورد

چشمش تو را گرفت برای علی شدن

بی خود دل حسین برایت نمی طپید

 این است رسم جاذبه های علی شدن

حالا که راه رفتن و طرز نگاه تو

 مانند فاطمه است سوای علی شدن

وقتی تو را به سینه گرفته علی خوش است

 راهی دشت کرب و بلای علی شدن

در گوش باد قصه ای از آسمان بگو

 الله اکبر، اکبر لیلا اذان بگو

مسعوداصلاني
 


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/29 - 09:56 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

سرودن از لب تو با انارها

و راوی شکفتنت بهارها

به پاک بودن تو غبطه می خورند

زلالی تمام چشمه سارها

برای کشتن آمدی و گیسویت

تنیده حلقه، حلقه، حلقه دارها

یکی دوتا که نیست زلف مشکیت

نشسته روی دوشت آبشارها

برای من که نه، همیشه گفته ام

خوشا به حال با تو هم جوارها

خوشا به حال عاشق و نداریش

خوشا به حال هر که دوست داریش

کسی به جز تو نانمان نمی دهد

زمین نمی دهد، زمان نمی دهد

بدون مهربانی تو هیچ کس

پر مرا به آسمان نمی دهد

هنوز هیچ سائلی ندیده ام

که خانۀ تو را نشان نمی دهد

دلی که با محبت شما تپید

به هرکسی رسید جان نمی دهد

درخشش تو را هر آنکسی که دید

به آفتاب کهکشان نمی دهد

کدام رشته کوه مدعی شده

علی، علی مرا تکان نمی دهد

تو از تبار بهترین قبیله ای

تو دومین علی این قبیله ای

نگاه اهل خانه بر دهان توست

که بهترین کلام ها از آن توست

چه خوب حرف های خوب می زنی

شنیدنی ترین بیان، بیان توست

تو آمدی و بعد از این حسین هم

در انتظار چرخش زبان توست

قرار شد هرآنچه خواهی آن شود

و آن او همان شود که آن توست

به نوکری مرا هم انتخاب کن

نه حرف من که حرف نوکران توست

برای تو قبول کن که سخت نیست

و هرچه خواهش است در توان توست

لبت همین که میل تاک می کند

ستون خانه سینه چاک می کند

مگر نه پادشاه و شاهزاده ای

چه زندگی پاک و صاف و ساده ای

نباید از گدا به راحتی گذشت

خودت به ما همیشه یاد داده ای

عنایتی نما تو ناسلامتی

برادر بزرگ خانواده ای

محصل سه تا امام بوده ای

پیمبری ترین امامزاده ای

سوار مرکبی و خیره ات شده است

نگاه در شگفت هر پیاده ای

پدر دلش به زیر گام های توست

برو هنوز هم که ایستاده ای

برو که با شهامت و جوانی ات

نشان دهی چقدر با اراده ای

برو بجنگ مثل شیر مثل مرد

برو بهانه ای بجوی و بازگرد

خدا وسیله ساز می شود بیا

نمی شود نه، باز می شود بیا

بهانه ای کجاست بهتر از عطش

خدا وسیله ساز می شود بیا

بیا که با اذان تشنگی تو

نماز سرفراز می شود بیا

دو رکعت لب تو با لب پدر

نماز در نماز می شود بیا

و از محبت شما پدر ـ پسر

دوباره کشف راز می شود بیا

بیا که با دوباره ناز کردنت

حسین بی نیاز می شود بیا

به لخته، لخته های خون در گلو

دری گشای و باز هم پدر بگو

حسين رستمي

 


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/29 - 09:55 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

لطف خدا شامل به هنگام دعا شد

چون نام من مقبول قلب مرتضا شد

منّت سرم بنهاد از بهر کنیزی

تا همسرم سلطان دشت لاله ها شد

اول کسی بودم که در بیت حسینی

فرزند زیبایی به دامانم عطا شد

تا اهل بیت از صورتش خورشید چیدند

در چشمشان پیدا جمال مصطفی شد

گفتند یا اُمّاه جایت هست خالی

امشب که زیباتر سرای هل اتی شد

در ماه پیغمبر گل پیغمبر آمد

الله اکبر چون علیِ اکبر آمد

در کودکی هم دلبر دل های ما بود

زهرا صفت، حیدر جمال، احمد لقا بود

چون جده اش زهرا قدم می زد خرامان

او قاتل زینب میان کوچه ها بود

صوت اذانش مرده ها را زنده می کرد

دل از همه می برد از بس با خدا بود

وقتی که مُحرم می شد و احرام می بست

دیگر نبود اکبر که ختم الانبیا بود

احرام او در طوف کعبه دیدنی بود

لبیک از لعل لبش بشنیدنی بود

من امّ لیلایم که لیلا پروریدم

در دامنم یک سرو رعنا پروریدم

یعقوب ها را مات این دردانه کردم

من یوسفم را پاک و زیبا پروریدم

گفتند او آئینه ی روی رسول است

از جان خود شیرین تر او را پروریدم

دستور ها را من ز زینب می گرفتم

در مکتب او پور زهرا پروریدم

الله اکبر را به گوشش من سرودم

او را مؤذن بهر بابا پروریدم

یک لحظه غافل از علی اکبر نبودم

خدمتگذارش بودم و مادر نبودم

اکبر کریم خانه ی خون خدا بود

بر مادرش زهرا قسم او مجتبا بود

او سوره ی والعصر قرآن حسین است

زیرا عصاره بر تمام انبیا بود

در کربلا گر رحمت حق جلوه دارد

او رحمة للعالمین کربلا بود

او رحم کرد از کشتن دشمن حذر کرد

ورنه عدو معدوم در آن ماجرا بود

خُلقش عظیم و منطقش وحی الهی

الله اکبر در اذان نینوا بود

گر در عمل با امر او مشهور گردیم

روز جزا پشت سرش محشور گردیم

او سرور و مولا و سلطان دل ماست

فرمانده ی مطلق به سامان دل ماست

او قلب یاسین است و یاسین قلب قرآن

او معنی آیات قرآن دل ماست

یاد شهیدانی که از او فیض بردند

او بهترین الگوی ایمان دل ماست

گر از شهیدان به خون خفته بپرسی

گویند اکبر جان و جانان دل ماست

زیباتر از عرش و جنان و باغ رضوان

پائین پای قبر سلطان دل ماست

ای مرگ مهلت تا ببینم کربلا را

زائر شوم لیلای آل مصطفا را

استادجوادحيدري


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/29 - 09:54 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

به بیت وحی افزون یک پسر شد

که طوبا نخل عصمت را ثمر شد

بیا مطرب نوایی ساز کن چون

حسین بن علی امشب پدر شد

---

امشب که همه شادی دیگر دارند

لطفیست که عالمین سراسر دارند

این جشن و سرور و شادمانی را هم

از یمن قدوم علی اکبر دارند

ميلاديعقوبي


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/29 - 09:53 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

آئینۀ رخت نفحات محمد است

لبخند تو شاخه نبات محمد است

تصویر تو خلاصۀ روی پیمبر و

آمیزۀ خوش صلوات محمد است

علي كفشگر



برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/29 - 09:52 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:

"المنته لله که در میکده شد وا"

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

"چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان"

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه ی شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

سيدحميدرضابرقعي

 


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/29 - 09:51 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

إِلَهِي لا تَرُدَّ حَاجَتِي وَ لا تُخَيِّبْ طَمَعِي وَ لا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجَائِي وَ أَمَلِي

إِلَهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي لَمْ تَهْدِنِي وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِي لَمْ تُعَافِنِي

إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِي حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِهَا مِنْكَ إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ

أَبَدا أَبَدا دَائِما سَرْمَدا يَزِيدُ وَ لا يَبِيدُ كَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى

إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي

بِذُنُوبِيأَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ

إِلَهِي إِنْ كَانَ صَغُرَ فِي جَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِرَجَائِكَ أَمَلِي

إِلَهِي كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالْخَيْبَةِ مَحْرُوما وَ قَدْ كَانَ حُسْنُ ظَنِّي بِجُودِكَ أَنْ تَقْلِبَنِي بِالنَّجَاةِ مَرْحُوما


****


یوسف هاشمی

 

جان عالم تصّدق سرتان

به فدای شما و مادرتان

تو امیری امیر قلب منی

و منم من همیشه نوکرتان

میشود لایقم بدانی تا

برسم یک سحر به محضرتان

تا بخوانم زفرط عشق و جنون

نذرچشم علی اکبرتان


عیدی ام را دهید تا بروم

یک شب جمعه -پابرهنه-حرم


ماه در گردش خدا هستی

نوه ی شاه لافتی هستی

خلقا و منطقا شبیه رسول

المثنای مصطفی هستی

حیدری بار آمدی آقا

چقدر شکل مرتضی هستی

در مقام شما همین بس که

پسر شاه کربلا هستی


چقدر غیرتی و حساسی

رونوشت جناب عباسی


به شما ماه آسمان گفتند

باسخاوت و مهربان گفتند

أنا سائلکم یابن حسین

به تو اقای سائلان گفتند

به شما ای یگانه ی ارباب

بی نهایت و بی کران گفتند

ای جوان امام عاشورا

روزی من به دست تان گفتند


می سرایم برای چشمانت

این جوانی من به قربانت

 

آیت الله اکبری اکبر

اکبری یا پیمبری اکبر ؟

یا نه اصلا میان معرکه ها

اسدالله حیدری اکبر؟

میوه ی قلب حضرت لیلا

جان زهرای اطهری اکبر

یل اردوی نینوای حسین

شیرمردی دلاوری اکبر

یوسف هاشمی آل علی

از همه یوسفان سری اکبر

کوری چشم نسل "شاهین"ها

به عجب اسم محشری اکبر


آینه آینه رخت مهتاب

ای ولیعهد حضرت ارباب


آسمانی همیشه بالایی

همه ی زندگی لیلایی

هم عرب هم عجم هلاک تو

ای خداوندگار زیبایی

در نگاه تو میشود حس کرد

معنی عاشقی و شیدایی

پدرت قوم و خویش ماست آقا

سحری سمت ما نمی آیی؟


عاشقم از تبار سلمانم

نذر چشم تو روضه میخوانم


از غمت قامت پدر تاشد

دیده هامان شبیه دریا شد

هرکسی شد گدای خانه تان

تا قیام قیامت آقا شد

ای موذن نماز عاشورا

با اذان شما چه زیباشد

خوانده ام من که دوره ات کردند

پیکر پاکت اربا اربا شد

بر سر نعش پاره پاره ی تو

گریه های حسین تماشا شد


سرخوش از بوی عطر سیبم کن

یک سفر کربلا نصیبم کن 

علیرضاخاکساری


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:56 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

شب است و ساقی مجلس به گردش ساغر آورده

که سیمرغ دل مستان رشادی پر در آورده

نمی دانم چه رخ داده که طبع سر کشم امشب

قلم را بار دیگر در مصاف دفتر آورده

گمانم لیلی حسن قدم از قلزم رحمت

برای رحمه للعالمینش گوهر آورده

کمال نهضت خونین عاشوراست شادی کن

که پیک خوش خبر یک مژده از جان پرور آورده

امیر آمد،وزیر آمد،سفیر آمد که هستی را

ورود این سه تن تاب و توان دیگر آورده

حسین فلک نجات و سید سجاد سکانش

بر این کشتی خدا هم بادبان و لنگر آورده

برو باد صبا بر گو به زهرا دیده ات روشن

که از بهر حسینت ام لیلا یاور آورده 

در دیوار یثرب می زند فریاد آزادی

که مصباح الهدی را حق شکوه یاور آورده

پدر آمد پسر آمد عموی نازنین آمد

به پشتیبانی آنان علی را مظهر آورده

برای سرفرازی بر فراز نیزه دشمن

علی اکبر از بهر سرافرازی سر آورده

قد و بالای او را دید جبریل و بخود گفتا

خدا از بعد پیغمبر مگر پیغمبر آورده

شگفتی آفرین و خوش تماشایی بود رویش

تعالی الله از این نقشی که کلک داور آورده

عروس فاطمه امشب به پاس یاری قرآن

برای سنگر الله اکبر،اکبر آورده

جوانان را بشارت ده خدا از نسل پیغمبر

برای جانفشانی بر جوانان رهبر آورده

چه رهبر؟رهبری قاطع چه قاطع؟در عمل فاتح

که از فتحش فلک فتحاً مبینا زیور آورده

قدم در ملک هستی زد علی را مظهر قدرت

چه قدرت قدرت مطلق که حق احیا گر آورده

حسین بن علی را داده حق فرخنده مولودی

که با میلاد خود تفسیر نص کوثر آورده

بگو تا کربلا آماده سازد سنگر خود را

که بهر یوسف زهرا خدا همسنگر آورده

به تیر و نیزه و شمشیر و خنجر مژدگانی ده

که این زیبا پسر بهر نشانه پیکر آورده

رای سرفرازی بر فراز نیزه دشمن

علی اکبر از بهر سرافرازی سر آورده
ژوليده نيشابوري


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:38 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

مثل تیری که رها می شود از دست کمان

خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود

بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود

مست می آمد و رخساره برافروخته بود

روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته

بر تنش دست یدالله حمایل بسته

بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد

زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد

یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را

آمده باز هم از جا بکند خیبر را

آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را

معنی جمله در پوست نگنجیدن را

بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید

زیرپایش همه کون و مکان می چرخید

بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد

رفت از میسره از میمنه بیرون آمد

آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه

گفت:لاحول ولاقوه الابالله 

مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون

به تماشای جنونش همه دنیا مجنون

آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است

بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است

رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی

پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی

نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد

به تماشای نبرد تو خداوند آمد

با همان حکم که قرآن خدا جان من است

آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است

ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست

دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست

آه آیینه در آیینه عجب تصویری

داری از دست خودت جام بلا می گیری

زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای

به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای

پدرت آمده در سینه تلاطم دارد

از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد

غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا

آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا*

گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید

با فغان پسرم وا پسرم می آید

باز هم عطر گل یاس به گیسو داری

ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!

کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است

یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!

مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای

چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!

من تو را در همه کرب و بلا می بینم

هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم

ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی

کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی

مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم

باید انگار تو را بین عبا بگذارم

باید انگار تو را بین عبایم ببرم

تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم


سيدحميدرضا برقعي


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:36 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

بند اول

گفتم ای دل به جان رسیدم گفت

زچه گفتم از آنچه دیدم گفت

زچه خم گشته قامتت گفتم

از غم هجر او خمیدم گفت

تو کجا و غمش کجا گفتم

این بلا را به جان خریدم گفت

عجب از اشک آه تو گفتم

به خدا زین دو، روسپیدم گفت

با گناهان چه می کنی گفتم

که علی می دهد  نویدم گفت

به که دل بسته بگو  گفتم

کسته عشق آن شهیدم گفت

دیده ای کربلای او گفتم

این بود منتها امیدم گفت

در مدیحش بگو  سخن گفتم

من ز پیر خرد شنیدم گفت

که در او بین جلال سرمد را

صورت و  سیرت محمد را  

بند دوم

دل زدنیا گسسته ام امشب

خوش از این دام رسته ام امشب

تا شود خانه محبت دوست

دل زدنیا گسسته ام امشب

پی تجدید عهد با جانان

همه عهدی شکسته ام امشب

در هوای طواف کعبه عشق

با احرام بسته ام امشب

مژده آمد که میرسد از راه

آن نگار خجسته ام امشب

به امیدی که دست من گیرد

سر راهش نشسته ام امشب

تا زدیدار او صفا  یابد

این دل و جان خسته ام امشب

ارمغانم به آستانه او

بود این گل که بسته ام امشب

که در او بین جلال سرمد را

صورت و سیرت محمد را

بند سوم

عقل کل را نظیر می آید

عشق را وزیر می آید

نهر دیگر جدا شد از کوثر

یا که خیر کثیر می آید

بار ش رحمت خدا امشب

بر کبیرو صغیر می آید

امشب از توده گنه کاران

ناله یا مجیر می آید

هر دم از بندگتن خاک نشین

بانگ نعم الأمیر می آید

زسرا پرده جلال حسین

طرفه ماهی منیر می آید

کز تجلای روی زیبایش

مهر گردون حقیر می آید

پسری داده بر حسین خدا

که پدر را نظیر می آید

اوست روح کرامت و کرمش

خلق را دستگیر می آید

شیری از بیشه علی برخاست

که چو او شیر گیر می آید

خون، خون خداست در بدنش

که چنین دلپذیر می آید

او علی اکبر است و در مدحش

نغمه از عقل و پیر می آید

که در او بین جلال سرمد را

صورت و سیرت محمد را

بند چهارم

جرخ دین جلوه ای دگر دارد

ماهی ازمهر خوبتر دارد

آسمان را بگو برون آرد

ماه از این خوبتر اگر دارد

پسری در کمال زیبایی

جای در دامن پدر دارد

شد زلطف خدا حسین پدر

پسرت یاعلی پسر دارد

جای زهرا در این میان خالی است

کز رخ طفل بوسه بر دارد

نیست زهرا ولی بود زینب

که چو جان طفل را ببر دارد

دید حق بر حسین و داغ دلش

کز غم سید البشر دارد

خواست کز خاطر خطیر حسین

این غم جانگداز بر دارد

داد او را یگانه فرزندی

که نشان از پیامبر دارد

می کند یاد جد اطهرا خویش

تا به رخسار او نظر دارد

او علی اکبر است و در وصفش

این سخن را ملک زبر دارد

که در او بین جلال سرمد را

صورت و سیرت محمد را 

سیدرضامؤيد


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:34 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

عشقت میان سینه من پا گرفته

شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی

حالا که کار عاشقی بالا گرفته

عمریست آقا جان دلم از دست رفته

پائین پای مرقدت مأوا گرفته

گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب

شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته

از کودکی آواره روی تو هستم

دست دلم را حضرت زهرا گرفته

مانند جدت رحمتٌ للعالمینی

حیف است دست خالی ما را نبینی

*

زلف تو را موج پریشان می شناسد

چشم تو را آیات باران می شناسد

عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر

کوچه به کوچه صبح کنعان می شناسد

اعجاز چشمان تو را آیه به آیه

آری دل تازه مسلمان می شناسد

آقا کرامات نگاه روشنت را

خورشید در هر صبحگاهان می شناسد

خشم و خروش و هیبتت را بین میدان

هوهوی رعد و برق طوفان می شناسد

خورشید از شرم نگاهت رو گرفته

در ساحل نورانیت پهلو گرفته

*

بالاتر از حد تصور ها کمالت

دل می برد از اهل این عالم خیالت

صبح ازل چشمان مبهوت ملائک

بودند شیدای تماشای جمالت

می جوشد از خاک قدمهای تو زمزم

کوثر شراب خانگیّ لا یزالت

کی می شود با بالهای این چنینی

پرواز تا اوج شکوه بی مثالت

آنجا که بال جبرئیل آتش گرفته

بام نخست پر کشیدنهای بالت

خُلقاً و خَلقاً ، منطقاً عین رسولی

دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت

وقتی که تکبیرت طنین انداز می شد

می گفت لیلا مادرت : شیرم حلالت

می ریزد از عطر نگاهت یاس آقا

تنها تویی هم شانه با عباس آقا

*

هر صبح بر لب نغمه تکبیر داری

تو آفتابی ، صبح عالمگیر داری

با حلقه های گیسوی پر پیچ و تابت

صد کاروان دل در تب زنجیر داری

از لهجه ات عطر خدا می بارد آقا

هر گاه بر لب نغمه تکبیر داری

از میمنه تا میسره می پاشد از هم

وقتی که در دستان خود شمشیر داری

باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد

حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری

از هیبت چشم تو دشمن می گریزد

پلکی بزن تا عالمی بر هم بریزد

*

حالا که خاکم را سرشته دستهایت

بگذار تا باشم همیشه خاک پایت

بال و پری می خواهم امشب از تو آقا

تا که تمام عمر باشم در هوایت

آه ای اذان گوی سحر گاه مدینه

یاد نبی را زنده می سازد صدایت

ای کاش چشمانم تبرّک می شدند از

گرد و غبار بال خاکیّ عبایت

ای زینت کرب و بلای حضرت عشق

بگذار باشم زائر پائین پایت

عمریست از مهر تو در دل توشه دارم

شوق طواف مرقد شش گوشه دارم


یوسف رحیمی


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:33 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

ماه شعبان یا طلوع ماه لیلا آمده؟

یا حسین دیگری بر آل طاها آمده؟

یا بوَد ماه رجب میلاد مسعود علی

یا محمّد در مه شعبان به دنیا آمده؟

پای تا سر حسن در حسن است و سر تا پا جمال

یا که می‌بینم حسن با روی زیبا آمده؟

آمنـه بـار دگر حسن محمّد را ببین

روی دست امّ‌لیلا روی احمد را ببین

****

این پسر سرتا قدم جان است در چشم حسین

یک بهشت روح و ریحان است در چشم حسین

ابرویش تصویر بسم‌الله الرحمان الرحیم

صورتش سی جزو قرآن است در چشم حسین

هل اتی و عادیات و فجر و واللیل و نبأ

شمس و قدر و نور و فرقان است در چشم حسین

همسر شمس الضحی ماه تمام آورده است

یا دوبـاره حضرت زهرا امام آورده است

****

طلعت او مشعل «انّا هدیناه السبیل»

نه، بگو آیینه حسن خداوند جلیل

بس‌که این مولود از سر تا قدم پیغمبر است

نی عجب گر از برایش وحی آرد جبرییل

یوسفی بر روی دست یوسف زهرا بوَد

یا که اسماعیل دیگر بر سر دست خلیل

بـر قـد و بــالا و روی نـازنینش آفـرین

هم به صورت، هم به صورت‌آفرینش آفرین

****

ای نجوم شهر! ماه انجمن را بنگرید

در بهشت وحی، باغ یاسمن را بنگرید

چشم دل بگشوده و گیرید جان بر روی دست

تا به یک صورت جمال پنج تن را بنگرید

بر فراز شانۀ ریحانۀ ختم رسل

یک امیرالمؤمنین بت‌شکن را بنگرید

باغبان وحی امشب یاس گیرد روی دست

باید این دردانه را عباس گیرد روی دست

****

این پسر بهتر ز خوبان تمام عالم است

هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است

این کلیم‌الله نه این خود کلام کبریاست

این مسیحا نیست، اما صد مسیحا را دم است

این ولی‌الله فرزند ولی کبریاست

این زمینی ماه یا خورشید عرش اعظم است

آن چـه اعجـاز انبیـا آرنـد آرد این پسر

هر چه خوبان جهان دارند دارد این پسر

نور خیزد از جبین و وحی ریزد از دمش

عالم ار گویند در وصفش سخن آید کمش

مجتبا و زینب کبرا و عباس و حسین

چون کلام‌الله می‌بوسند یک‌یک هر دمش

شک ندارم چشم حق بین امیرالمؤمنین

ذوالفقار دیگری بیند در ابروی خمش

امّ‌‌لیـلا روی ایــن شبـه پیمبــر را ببــوس

شکر این نعمت که داری دست حیدر را ببوس

****

ای عیان در قامتت قدر و جلال اهل‌بیت

در وجود حضرتت پیدا کمال اهل‌بیت

یک بشر پا تا به سر، سر تا به پا خیرالبشر

یک جوان و این همه حسن و جمال اهل‌بیت

سرو قدش نخل امید عزیز فاطمه

ماه رویش آفتاب بی‌زوال اهل‌بیت

هر چه دارند انبیا و اوصیا و اولیا

در وجـود نـازنینت آفریده کبریا

****

ای سلام از ذات پاک ذوالجلالت روز و شب

هم عجم مبهوت و حیران جمالت، هم عرب

خلق کرده در وجودت ذات پاک ذوالجلال

هم شجاعت هم فصاحت هم ملاحت هم ادب

چون به میدان شهادت آمدی دیدم درست

یک رسول‌الله در بین هزاران بولهب

هر که چشم افکند بر ماه رخت مبهوت شد

گفت پیغمبـر نهــاده رونی در جنـگ احد

****

یاد دارم دو علی هم در احد هم کربلا

یکه و تنها به پیش تیر و شمشیر بلا

آن فداییِ محمّد این فدایی حسین

آن نوَد زخمش به تن، این زخمش از سر تا به پا

آن علی را بخیه‌ها بر زخم‌های تن زدند

این علی را روی هر زخمش رسیدی زخم‌‌ها

او ز بـرق تیغ صحرای احد را تاب داد

این زبانش بر دهان خشک بابا آب داد

****

حیف جای گل به تن گل‌زخم‌هایت چیده شد

پیکرت مانند تسبیحی ز هم پاشیده شد

با نگاه چشم گریان پدر در موج خون

روی هر زخمت هزاران زخم دیگر دیده شد

فرقت از شمشیر دشمن چون دل بابا شکافت

جسم پاکت از هجوم تیرها پوشیده شد

سرخـی روی پـدر از چهـرۀ گلگـون توست

میوه‌های نخل «میثم» قطره‌های خون توست 

استادسازگار


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:30 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی

خورشید بود جلوه طوری که داشتی

هر شب نصیب سفره شهر مدینه شد

در کنج خانه نان تنوری که داشتی

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی

در بندگی گذشت حضوری که داشتی

ای سر به زیر و از همگان سر بلندتر

عین تواضع است غروری که داشتی

خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود

در کوچه های شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب توست که خورشیدمان شده!

یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟

مردی رسیده تا که پر از دلبرش کنند

مانند خاک آمده تا که زرش کنند

دینی نداشت اصل و نسب نیز هم نداشت

آخر چگونه در بزند باورش کنند

او خواب دیده بود مسلمان شده همین

او آمده مدینه مسلمان ترش کنند

در خانه حسین اگر اکبری نبود

امکان نداشت زائر پیغمبرش کنند

پیغمبر و زیارت او را بهانه کرد

تا که اسیر زلف علی اکبرش کنند

آن عده ای خوش اند که حیران تو شدند

مُسلم اگر شدند مسلمان تو شدند

چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری ست

روی سپید و خال سیاهت پیمبری ست

گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو

لحظه به لحظه گاه به گاهت پیمبری ست

ابروی تو کشنده و زلفت کشنده تر

جانم فدای تو که سپاهت پیمبری ست

باید دوید پشت سر ردّ پای تو

یعنب تویی همیشه که راهت پیمبری ست

نامت علی ست جلوه رویت محمدی ست

نامت علی ست طرز نگاهت پیمبری ست

تو صاحب جلال علی و پیمبری

آئینه جمال علی و پیمبری

هنگام روبرو شدنِ کارزار شد

کار تمام لشکریان با تو زار شد

وقتی رکاب رزم تو آماده می شود

باید برای مقدم تو خاکسار شد

نامت علی، شأن تو شمشیر ساده نیست

باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

حیدر شدی و ضجه لشکر بلند شد

این چه مصیبتی است که کوفه دچار شد

از میمنه گرفته تا پشت میسره

یک لشکری قدم به قدم تار و مار شد

فرزند لافتی که به جزاین نمی شود

شاگرد مجتبی که به جز این نمی شود

ای آفتاب روشن شب های کربلا

پیغمبر دوباره صحرای کربلا

ای از تمام آدمیان برگزیده تر

نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد

گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

آب فرات و علقمه و گنبد حسین

یا تل زینبیه و هر جای کربلا...

...هر چند دیدنی ست ولی دیدنی تر است

پایین پای مرقد آقای کربلا

نزدیک تر به محضر آقاست جای تو

پایین پایی و همه پایین پای تو

حالا که می روی جگرم را نگاه کن

این چشم های محتضرم را نگاه کن

در این لباس ها چقدر دیدنی شدی

زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو

افتادگی بال و پرم را نگاه کن

باور نمی کنی که علی پیرتر شدم

پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

اصلاً بیا بجای تمنّا جرعه ای

شرمندگی چشم ترم را نگاه کن

بعد از تو فصل فصل دلم بی بهار شد

بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد 

استادلطیفیان


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:28 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

ارباب زاده ای كه خود ارباب عالم است

در چهره اش جمال پیمبر مجسم است

نور است نور محض ز جنس پیامبر

هر چه بگویم از منش و منطقش كم است

نامش علی نهاده به كوری دشمنان

ارباب ما حسین كه ارباب عالم است

اعمال امشب است در مفاتیح عاشقی

مستی كنید، جام و می اش هم فراهم است

مجنون خویش كرده و لیلای ما شده

از شوق اوست دیده اگر پر ز شبنم است

حالا خبر دهید گدایان شهر را

پایان مستمندی و فرجام ماتم است

اصلاً نه جای شك و شبه اَست و سوال

پر می كنند كیسه های تهی را – مسلّم است

اَین المَفَر لشگریان می رسد به گوش 

غرش كه می كند و چهره درهم است

اما چرا در شب میلاد حضرتش

حال و هوای این غزلم چون محرم است ؟

در بین روضه های غمش آتشم زدند

آن روضه ای كه در لهوف و مقرم است

آن روضه ای كه خواند قطعه قطعه اش

با دیدنش قامت بابای او خم است

*

می چید قطعه های بدن را كنار هم

می گفت علی بعد تو دنیا جهنم است  

یاسرمسافر


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:27 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

تابید نور اكبر و گفتند محشر است

در جلوه ای دگر شد و گفتند حیدر است

مردم به حیرت اند نبوت كه ختم شد

یا للعجب ، علی است این پسر یا پیمبر است! 

***

شرمنده كه در خور شما شعر ندارد

خجلت زده است او بخدا ...شعر ندارد

دریا صفت است علی و وصفش هیهات

از قطره نپرسید چرا شعر ندارد ؟


یاسرمسافر


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:25 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد حضرت علي اكبر ع

دسته بندی : حضرت علي اكبر ع,

باده در جام دلم سر ریز شد

سینه از عشق خدا لبریز شد

فصل اندوه و غم و غصه گذشت

لحظه هامان بس طرب انگیز شد

عرش حق آئینه بندان، فرش نیز

کو به کو روشن، چراغ آویز شد

جرعه ای از باده ساقی بنوش

دیگ رحمت آمده امشب به جوش

سینه و طور تجلا عجبا

ذره و وصف ز بیضا عجبا

قطره و وصل به دریا نه عجب

نم و توصیف ز دریا عجبا

تا که دیدند رخ چون نبی اش

همه گفتند خدایا عجبا

یوسف کنعان دل آمد خدا

مهر بی پایان دل آمد خدا 

می زنم امشب ز مینای دگر

تا کشم تصویر زیبای دگر

آمده حُسن خدای لم یزل

چون پیمبر یا که مولای دگر

سر زده موسی ز طور دیگری

آمده امشب مسیحای دگر

نام زیبایش چو نام حیدر است

او علی سر تا به پا پیغمبر است

خانه ی خون خدا غوغا شده

گوئیا که محشری بر پا شده

ام لیلا زاده لیلا، هر طرف

صحبت از لیلای این لیلا شده

این طرف مسرور گردیده علی

شادمان در آن طرف زهرا شده

کوری چشم حسودان شد پدر

چون خدا بر او عطا کرده پسر

مادر گیتی نزاید چون تویی

سروری را می سزاید چون تویی

ناتوان باشد بشر در مدحتان

حق تعالی می ستاید چون تویی

آفتاب از شرم رویت در حجاب

رفته و بالا نیاید چون تویی

ای قیامت آن قد و بالای تو

کار ما بسته به یک امضای تو

یک نظر بنشین جمالش را ببین

می برد دل از امیرالمومنین

برق لبخندش گرفته شهر را

روشن از نورش یسارست و یمین

نجل زیبای ولایت را ثمر

حلقه سبز امامت را نگین

خالق اکبر که اکبر داده است

هدیه بر حیدر پیمبر داده است

ای طواف من به گرد روی تو

طاق محرابم خم ابروی تو

تو مطهر زاده ای مولای من

عالمی گردیده مست بوی تو

باب حاجات همه بر من نگر

آمدم با قلب پرخون سوی تو

لحظه ای گیسوی خود را تاب ده

قطره ای ما را شراب ناب ده 

میلادیعقوبی


برچسب‌ها : ,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/28 - 09:24 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر